نقد و بررسی فیلم شیشه ( Glass )
شاید کمتر بتوان در سینمای جهان کارگردانی مانند ام نایت شیامالان را یافت که بدشانسی و بازیابی اعتبارش تا این حد در نوسان بوده باشد. کارگردان خوش ذوق هندی تبار شاغل در هالیوود، از روزهای ابتدایی فیلمسازی اش ثابت کرد که استعداد بزرگی در وجودش دارد و ایده هایش به اندازه ای ناب و جذاب و ترسناک هستند که بتواند مخاطبین خودش را داشته باشند. اما همانطور که گفتم او بسیار بدشناس است چراکه پس از تمجیدهای فراوانی که بابت ساخت « حس ششم » روانه او شد، نامش همواره در کنار بزرگان سینما قرار گرفت اما او هربار با ساخت فیلمهای ضعیف طرفدارانش را ناامید می کرد و پس از چند ناکامی دوباره با یک فیلم خوب به سینما باز می گشت و سپس چرخه امید - ناامیدی را دوباره تکرار کرد!
اما ساخت « Split » در سال 2016 نشان داد که چرخ های فیلمسازی شیامالان دوباره به کار افتاده و روی خوشش را به سینما نشان داده است. سکانس غافلگیر کننده انتهای «Split » و ارتباط دادن آن با دیگر فیلم محبوب شیامالان یعنی « Unbreakable » ، این بار هیجان طرفداران این کارگردان را دو چندان کرد تا بی صبرانه در سال 2019 در انتظار پازل سوم این سه گانه در فیلم « Glass » باشند که شخصیت های محوری و دوست داشتنی دو فیلم محبوب این کارگردان را در کنار هم قرار داده و قرار است داستانی را روایت کند که در نهایت نقطه اتصال آنها به یکدیگر باشد.
داستان فیلم از جایی آغاز می شود که آقای 24 شخصیتی ( جیمز مک آووی ) آن بیرون هنوز هم شخصیت بی ثابت خود را به کار می گیرد و دیوید ( بروس ویلیس ) نیز به دنبال شکار اوست .دیری نمی پاید که این رویارویی اتفاق می افتاد اما بلافاصله همه آنها دستگیر شده و به مکانی فرستاده می شوند که در آنجا دکتر الی استیپل ( سارا پُلسن ) سعی دارد با آنها که فکر می کنند قدرت اَبَر انسانی دارند مواجه شود.
باید با هم صادق باشیم، ساخت یک فیلم براساس دو تجربه کاملاً متفاوت یک کارگردان که از قضا، هر دوی آنها جزو محبوب ترین آثارش نیز به شمار می رود، قطعاً وظیفه دشواری است. از سوی دیگر، شیامالان کارگردانی نیست که در زیر اینچنین فشاری کمر خم کند و باعث نابودی اثرش شود. او در دوران فیلمسازی اش اغلب زمانی دچار بحران شده که بودجه عظیمی در اختیارش قرار داده اند و او هم به بدترین شکل ممکن فیلم را روانه سینما کرده! اما او می داند که در اینجا با فیلمی سر و کار داشته که خود او نقش خالق را در آن ایفا کرده و از طریق خودش به سینما معرفی شده است. به همین جهت فیلم شروعی جذاب و مهیج دارد و این تمام آن چیزی هست که از شیامالان انتظارش را داشتیم.
اما باید گفت که برای تماشای یک فیلم از شیامالان ما همیشه باید انتظار یک اتفاق نگران کننده را نیز داشته باشیم و این اتفاق در « Glass » نه یکی بلکه در چند بخش به وجود آمده است. نخستین ایرادی را که می توان به فیلم وارد کرد این است که بیش از آنچه که ظرفیت فیلمنامه می طلبد، به تعریف و تحلیل موقعیت افراد می پردازد، آن هم در شرایطی که سکانس های طولانی و کِش دار کمکی در راستای درک بیشتر دنیای قصه نمی کند و منجر به طولانی شدن بی جهت زمان فیلم شده است. استفاده چندین و چندباره از تکنیک POV در طول داستان نیز باعث منحصر به فرد شدن موقعیت ها نمی گردد.
با اینحال فکر میکنم نیمه اول فیلم، نقطه قوت اثر محسوب می شود و به جهت اینکه تماشاگر دنیای قصه آدمهای فیلم را پیش از تماشای این فیلم به خوبی درک کرده، هیجان بسیاری دارد تا آنها را در کنار یکدیگر و در تعامل با هم ببیند. تعاملی که طبق عادت بد شیامالان، دیالوگ های بیش از اندازه، در آن جریان دارد. دیالوگ هایی که گاهاً از متن فراتر رفته و جنبه شخصی برای کارگردان پیدا می کنند و روند داستان را دچار ضعف می کنند. برای درک این موضوع، می توانیم نگاهی به جیمز مک آووی در فیلم داشته باشیم که اگرچه در اینجا هنوز هم نقطه قوت او شخصیت پردازی اش است، اما در مقایسه با « split » در جایگاه پائین تری قرار می گیرد.
نگاهی که شیامالان در « split » به سوژه فیلمش داشت، نگاهی هوشمندانه بود که با مباحث روانشناختی درهم آمیخته شده بود. تصمیمی که باعث شد تماشاگران بیشتر به سوژه داستان نزدیک شوند و روی خوشی به او نشان دهند. اما در « Glass » اتفاق غیرمنتظره ای مخصوص در اواخر فیلم رخ می هد و آن اینکه فیلم از یک اثر روانشناسی به اکشن شبه اَبَرقهرمانی تغییر مسیر می دهد. اکشنی که گاهی بیش از اندازه غلیظ می شود و ابداً در جایگاهی نیست که به این شکل به نمایش درآید. این شتاب زدگی زمانی کار را خراب تر می کند که فیلم به مرحله جمع بندی می رسد و قصد دارد پایانی در خور اثر رقم بزند که با ناامیدی کامل همراه است و مطمئنم که بسیاری را هم ناامید خواهد کرد.
اما در میانه این ناامیدی، بازیگران فیلم و در بین شان، جیمز مک آووی به حدی نقش خود را به درستی تحلیل کرده که بتواند هنوز هم ما را غافلگیر کند و باعث شود که فیلم ارزش فروختن یک بلیت بیشتر به تماشاگرش را داشته باشد. مک آووی در اینجا بروس ویلیس که نقش حاشیه ای دارد ( واقعاً در حاشیه است! ) را کنار رانده و بهترین بازیگر فیلم با فاصله بسیار نسبت به دیگران می باشد. « Glass » به خوبی ارزش های این بازیگر را در مقابل دوربین نشان می دهد.
همانطور که در ابتدای مطلبم گفتم، ام نایت شیامالان همواره روندی سینوسی در دوران فیلمسازی اش داشته است که یا خیلی موفق بوده و یا خیلی بد. «Glass » در رده آثار متوسط این کارگردان دسته بندی می شود که هنوز نبوغ او در فیلمبرداری و بدیع بودن سوژه هایش چشمها را به خود خیره می کند. اما عجله همیشگی او در فیلمسازی باعث می شود تا همه چیز شتاب زده به جلو برود و در نهایت با انبوهی از سوالات پاسخ داده نشده، فیلم را به اتمام برساند. فیلمی که قطعاً می بایست ارزش بالاتری از آنچه که الان هست می داشت.
بیشتر بخوانید :
- دروازهبان نامرئی FIFA 21 از ورود توپ به دروازه جلوگیری میکند
- بتای عمومی Resident Evil Re:Verse هماکنون برای دانلود در دسترس است
- کنسول پلیاستیشن ۵ در پردازش محتوای SDR مشکلاتی دارد
- شایعه: جزئیات جدیدی از Battlefield 6 فاش شد
- پیش نمایش ویدیویی Far Cry 6؛ نبرد با دیکتاتور
{{ com.content }}
{{ com.create_at }} پاسخ دادن شما به عنوان مدیر اگر مایل به حذف هستید کلیک کنید{{ ans.content }}
{{ ans.create_at }} شما به عنوان مدیر اگر مایل به حذف هستید کلیک کنید